معنی گردو مدور

حل جدول

گردو مدور

لنبه؛ دایره ای شکل، مستدیر

لغت نامه دهخدا

مدور

مدور. [م ُ دَوْ وَ] (ع ص) گرد. مدحرج. چرخی. چنبری. گلوله ای. مستدیر. (یادداشت مؤلف). دایره وار. کروی:
صلتی هان سپری بود که گر خواهم از او
پر توان کرد ز دینار مدور دو سپر.
فرخی.
بچگان زاد مدور همه بی قد و قدم
صد و سی بچه ٔ اندرزده دو دست بهم.
منوچهری.
و شکل آن مدور است چنانکه دایره ٔ پرگار باشد. (فارسنامه ٔ ابن بلخی ص 138).
از نظر چشم خلق پنهان کرده
چشمه ٔ خورشید را سپهرمدور.
مسعودسعد.
بررس که کردگار چرا کرده ست
این گنبد مدور خضرا را.
ناصرخسرو.
بالای هفت چرخ مدور دو گوهرند
کز نور هردو عالم و آدم منورند.
ناصرخسرو.
بی دانشان اگر چه نکوهش کنندشان
آخر مدبران سپهر مدورند.
ناصرخسرو.
خاقانی است هندوی آن هندوانه زلف
و آن زنگیانه خال سیاه مدورش.
خاقانی.
دست نمرود بین که ناوک کفر
در سپهر مدور اندازد.
خاقانی.
هر جا که عدل خیمه زند کوس دین بزن
کاین نوبتی ز چرخ مدور نکوتر است.
خاقانی.
و دیگر سطح اشکال هندسی چون مثلثاث ومربعات و کثیرالاضلاع و مدور... برکشید. (سندبادنامه ص 65). اندیشه نمی شود مدور. (سندبادنامه ص 18).
چو شکل مدور شد انگیخته
تفاوت نشد با وی آمیخته.
نظامی.
- مدور صغیر، قلمی است که از مدور کبیر استخراج شده و آن قلم جامعی است که دفاتر حدیث و اشعار را با آن می نوشته اند. (از ترجمه ٔالفهرست ابن ندیم ص 13 و 14 از فرهنگ فارسی معین).
- مدور کبیر، در خط عربی قلمی است که از خفیف النصف استخراج شده و آن را نویسندگان عهد ابن ندیم ریاسی می گفتند و در نوشتن عرایض و دادخواهی بکار می رفته. (از ترجمه ٔ الفهرست ابن ندیم).
|| (اِ) باریطارون. (یادداشت مؤلف). رجوع به باریطارون شود.

مدور. [م ُ دَوْ وِ] (ع ص) آنکه دور می گرداند. (ناظم الاطباء). گرداننده. (آنندراج): دَوَّرَه ُ؛ جعله یدور. (متن اللغه). رجوع به تدویر شود. || گرد و مدور گرداننده ٔ چیزی. (آنندراج). نعت فاعلی است از تدویر به معنی گرد و دایره کردن چیزی را. رجوع به تدویر شود.


گردو

گردو. [گ ِ] (اِ) (از: گرد + و، پسوند تصغیر، سازنده ٔ اسم از صفت). (از حاشیه ٔ برهان چ معین). گردکان. (برهان) (آنندراج). درختی است از تیره ٔ ژوگلانداسی و از جنس ژوگلان بوته ای که بومی ایران است ژ - رژیا میباشد. این درخت در جنگلهای کرانه ٔ دریای مازندران بویژه در ناحیه ٔ پونل و جنگلهای آستاراو گلیداغی بطور وحشی موجود است. در پیرامون دهات و همچنین در نقاط کوهستانی ایران نیز به فراوانی کاشته شده است. آن را در رودسر و طوالش گردکان، در رامیان قز، در آمل آقوز، در رامسر، طوالش و لاهیجان آقوزدارو در شفارود ووز میخوانند. این درخت را در همه جا به نام گردو میشناسند و در خراسان و بعضی نقاط دیگر به نام جوز نیز خوانده میشود. (از جنگل شناسی کریم ساعی ج 1 ص 217). جوز. گوز. چهارمغز. چارمغز:
گفتم از گردو درون میخواهم از خرما برون
گفت کم کن قصه کاینجا گردران با گردن است.
بسحاق اطعمه.
چو در پناه پنیریم و سایه ٔ گردو
بغیر نان جو و رشته نیست درخور ما.
بسحاق اطعمه (دیوان چ شیراز ص 34).
و رجوع به گردکان شود.
- امثال:
با دُم ِ خود گردو می شکند، سخت شاد است.
خانه ٔ قاضی گردو بسیار است، لیکن شماره دارد،هر کاری حسابی دارد.
دست و پایش را در پوست گردو گذاشته اند، او را محدود و محصور کرده اند.
هر گردویی گرد است، اما هر گردی گردو نیست.

گردو. [] (اِخ) دیهی است که از یزدخواست تا این دیه هشت فرسنگ و از او تا کوشک زرد هفت فرسنگ فاصله است. رجوع به نزهه القلوب مقاله ٔ سوم ص 185 شود.

گردو. [گ ِ] (اِخ) ده کوچکی است از دهستان دشت خاک بخش زرند شهرستان کرمان، واقع در 25000گزی شمال باختری زرند و 15000گزی خاور فرعی راور به زرند. سکنه ٔ آن یک خانوار است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8).

فرهنگ فارسی هوشیار

گردو

(اسم) درختی است از رده دولپه ییهایبی گلبرگ که تیره خاصی را بنام تیره گردو بوجود میاورد. موطن اصلی گردو ایران و آسیای صغیر و هندوستان است و از این نقاط بجاهای دیگر برده شده. برگهای درخت گردو متناوب و مرکب (متشکل از 7 یا 9 برگچه) و کم دندانه است. گردو درختی است یک پایه ولی گلهای نرو ماده آن از هم جدایند. گل آذینش سنبله یی است. میوه گردو که مغزش خوراکی است شفت میباشد ولی میان برش خوراکی نیست و در رنگرزی و داروسازی مورد استعمال دارد. برگ درخت گردو دارای بویی مخصوص و طعم آن بسیار تلخ و قابض است از مغز هسته گردو روغن زرد رنگ خوراکیی میگیرند که چون جزو روغنهای خشک شوند است در نقاشی مورد استعمال دارد و بعلاوه در صابون سازی و تهیه ورنی نیز بکار میرود. چوب گردو بسیار مرغوب و محکم و قیمتی است و رد منبت کاری و ساختن اثاثه گرانبها بکار میرود جوز گوز چارمغز گردکان آقوز، میوه درخت گردو که بر حسب آنکه پوست چوبی روی دانه که عبارت از درون بر میوه گردو است کلفت یا نازک باشد بدو نام: گردوی پوست کلفت و گردوی کاغذی مشهور است. یا گردوی کلا. میوه درخت کلا را گویند که در داخل هسته اش دو مغز موجود است و خوراکی است.

تعبیر خواب

گردو

تعبیر گردوی با پوست و گردوی بدون پوست یعنی مغز گردو متفاوت است و این تفاوت کلی است. گردو با پوست مالی است حرام که آگاهانه از آن استفاده می شود. همان طور که پوست گردو دست مصرف کننده اش را رنگین و سیاه می کند در خوابهای ما گردوی پوست دار لذت یا مالی است حرام که مصرف کننده اش با کید و نیرنگ و آلودگی دست و دامن، آن را به چنگ می آورد و می برد و می خورد و گناهش بر گردن بیننده خواب می ماند. اگر در خواب ببینید که مقداری گردو با پوست دارید مالی حرام با شرحی که داده شد به چنگ می آورید. اگر گردوی مورد بحث را دور بریزید و مصرف نکنید با آگاهی و تقوا از ارتکاب به گناه و جرم خویشتن داری می کنید. اگر ببینید گردو را پوست می کنید که مغز آن را بخورید گناهی مرتکب می شوید که نه لذت آن دوام دارد نه مالی که بدست می آورید کام بخش است. اگر ببینید گردو را از درخت می چینید تعبیرهمان است. اما دیدن مغز گردو نعمت و روزی حلال است بخصوص اگر سفید و پاک و بدون لکه و کرم خوردگی باشد. مغز گردو در خواب هر چه تمیز ترو پاک کرده تر باشد پولی که به چنگ بیننده خواب می افتد حلال تر و لذت بخش تر است. - منوچهر مطیعی تهرانی

۱ـ خوردن گردو در خواب، علامت آن است که یکی از باارزش ترین نقشه هایتان عملی می شود.
۲ـ اگر گردوها را لابلای برگهای درختان ببینید، نشانه آن است که زندگی ای لبریز از صلح و صفا خواهید داشت و عمری طولانی در انتظار شما خواهد بود.
۳ـ دیدن گردوهای پوک در خواب، علامت آن است که در حرفه و شغل خود شکست خواهید خورد.
۴ـ اگر خواب ببینید به سختی می توانید گردوها را بشکنید، نشانه آن است که بعد از پشت سر گذاشتن مشکلات و صرف هزینه های بسیار به توفیق و پیروزی خواهید رسید.
۵ـ اگر خواب ببینید گردویی که می شکنید، مغزی خراب دارد، علامت آن است که امیدها و آرزوهای شما به تلخی و تأسف مبدل می گردد.
۶ـ اگر خواب ببینید از پای درختان گردو جمع می کنید، نشانه آن است که مورد لطف و محبت معشوق خود قرار خواهید گرفت و دست به کارهایی موفقیت آمیز خواهید زد.
- آنلی بیتون

فرهنگ عمید

مدور

گِرد، دایره‌مانند،
(اسم) (ادبی) در بدیع، یک مصراع از شعر که می‌توان آن ‌را به شکل دایره نوشته و از هر کلمه شروع به خواندن کرد،

مترادف و متضاد زبان فارسی

مدور

اسم حلقه، دایره، دایره‌ای‌شکل، گرد، مستدیر،
(متضاد) چهارگوشه، مربع

فارسی به انگلیسی

مدور

Annular, Circular, Round, Rounded, Roundel

عربی به فارسی

مدور

بصورت عدد صحیح , گرد شده , شفاف شده , تمام شده , پر , تمام

فارسی به ایتالیایی

مدور

rotondo

فرهنگ معین

مدور

(مُ دَ وَّ) [ع.] (اِمف.) گرد، دایره ای.

فارسی به عربی

مدور

تعمیم، دوره

معادل ابجد

گردو مدور

480

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری